شکنجه جنونآمیز یک زن توسط شوهرش
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۰۵۵۳۳۶
یک چشمم را از دست دادم، دستم از مچ قطع شده و یک دستم را هم پیوند زدهاند. دو تا از انگشتها که پیوند زدهاند حرکت ندارد، ۳۰۰ بخیه به سرم خورده و عفونت کرده. ناطقان: اشرف حسینی، زنی ۵۶ساله با لیسانس حقوق و کارمند است. او یک سال قبل مورد حمله شوهرش قرار گرفت و با ضربات قمه او بهشدت آسیب دید. آنطور که او روایت میکند، پسرش برای اینکه بتواند انگشتان و دست مادرش را که قطع شده بود، به بیمارستان برساند، نقطه به نقطه خیابان و حیاط را گشته و تکههای انگشت مادر را برای پیوندزدن به بیمارستان رسانده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این زن که مدتی قبل از این خشونت مورد ضربوجرح شوهرش قرار گرفته و دندههایش شکسته بود، میگوید برای نجات فرزندانش در این زندگی مانده بود و حالا قربانی مردی شده که خودش گفته آنقدر مواد میکشد تا بمیرد. اشرف حسینی خود را نماد زنانی میداند که مورد خشونت قرار گرفتند. او حالا بعد از ۲۸ سال زندگی مشترک میخواهد احقاق حق کند. گفتگو با این زن آزاردیده را بخوانید.
چه زمانی با همسرتان آشنا شدید و ازدواج کردید؟
۲۸ سال قبل به واسطه خواهر بزرگ همسرم با او آشنا شدم و ازدواج کردم. چهار ماه عقد بودم، بعد از ازدواج هم بچهدار شدیم.
رفتار همسرتان از ابتدای آشنایی با شما چطور بود؟
من از دوران عقد متوجه رفتارهای آزاردهنده همسرم شدم. در آن زمان با هم اختلافاتی داشتیم؛ اما بلافاصله سر خانه و زندگی خودمان رفتیم.
چرا زمانی که متوجه شده بودید همسرتان با شما رفتار مناسبی ندارد، از او جدا نشدید؟
من در دوران عقد متوجه رفتارهای بد همسرم شدم؛ اما فکر میکردم به دلیل اینکه هنوز خیلی با هم آشنا نیستیم، همسرم اینطور رفتار میکند و بعد درست میشود؛ اما تقریبا یک ماه بعد از ازدواج اوضاع بدتر شد که من باردار بودم. تازه باردار شده بودم که کتک خوردم و به خانه پدر و مادرم رفتم. شش ماه از دوران بارداریام را در خانه پدرم گذراندم. در همین مدت هم اقدام به طلاق کردم و حکم استرداد جهیزیه هم گرفتم؛ ولی روز دادگاه همسرم نیامد. تا اینکه روز زایمان فرا رسید. من دوقلو باردار بودم. شوهرم با تماس من به بیمارستان آمد. خدا به من یک دختر و یک پسر داد که نامشان را هانیه و علیرضا گذاشتیم. موقع ترخیص شوهرم فهمید من میخواهم به خانه پدرم برگردم، رفتارش را تغییر داد. در نهایت مجبور شدم به خاطر بچههایم همه چیز را بیخیال شوم؛ ولی پیش بچههایم باشم. شما به من بگویید اگر جای من بودید دو بچه دوقلو را رها میکردید که بروید؟ من در بیمارستان تصمیم گرفتم دوباره برگردم. پدر و مادرم گفتند نرو، بچهها را بده و بیا. گفتند تو را اذیت میکند؛ اما نتوانستم بر خودم غلبه کنم. به این فکر میکردم که اگر من به خانه پدرم بروم، چه کسی به این بچهها شیر میدهد؟ این بچهها زیر دست نامادری بزرگ میشوند. پدرشان رفتاری را که با من میکند، با این بچهها هم میکند، آنوقت من باید چه کنم. چه کسی از بچههای من مراقبت میکند؟ همین سؤالات و دلنگرانیها بود که باعث شد تصمیم بگیرم به خانه شوهرم برگردم تا بتوانم از بچههایم مراقبت کنم.
رفتار شوهرتان با بچهها چطور بود؟
با بچهها خیلی بدرفتاری میکرد، مخصوصا با دخترم هانیه. دو بار بینی هانیه را شکست. بچهام هانیه خیلی از پدرش کتک خورد. شوهرم با علیرضا هم رفتار درستی نداشت؛ اما خشمی که نسبت به هانیه داشت خیلی بیشتر بود.
چرا نسبت به هانیه آنقدر خشن بود؟
وقتی هانیه و علیرضا به دنیا آمدند، شوهرم میگفت هانیه بچه من نیست. تو به من خیانت کردهای. من میگفتم مگر چنین چیزی میشود یا هر دو بچه را نباید قبول کنی یا هر دو را باید قبول کنی، آنها دوقلو هستند؛ اما شوهرم میگفت هانیه خونش A منفی است و با من فرق میکند پس بچه من نیست؛ درحالیکه شباهت هانیه به پدرش خیلی زیاد است. بچه ششماهه بود و من دیدم شوهرم خیلی این بچه را اذیت میکند. یکی از اعضای خانواده هم او را بیشتر تحریک میکرد. وقتی دیدم این بچه اذیت میشود، موضوع را به برادرشوهرم گفتم و بعد هم گفتم شکایت میکنم و اعاده حیثیت میکنم و ثابت میکنم. برادرشوهرم که از شوهرم بزرگتر است، با شوهرم صحبت و با تشر با او برخورد کرد و بعد هم گفت اگر باز هم از این حرفها بزند، او را طرد میکنند؛ به همین خاطر شوهرم دیگر به این حرفهایش ادامه نداد؛ اما نسبت به هانیه بدرفتار بود. بعضی اوقات به خاطر اینکه من را عذاب بدهد، بچهها را شکنجه میداد و تهدید میکرد که الان آنها را میکشم.
شوهرتان از چه زمانی بدرفتاری با شما را شروع کرد؟
زمانی که ازدواج کردم، دانشجوی رشته حقوق و کارمند رسمی دولت بودم. شوهرم نسبت به من سوءظن داشت. همانطور که گفتم، به خاطر بچهها به خانه شوهرم برگشتم و بعد هم مانع ادامه کار و درسم شد. بهناچار از خانه بیرون نمیرفتم. هر کاری شوهرم میگفت، انجام میدادم. حتی من از طرف تعاونی مسکن بنیاد شهید خانه نیمهکاره در شهرک اندیشه گرفته بودم و قسط میدادم که من را مجبور کرد خانه را بفروشم. با آن پول بدهیاش را پرداخت و بقیه را خرج رفیقبازی و کارهای نادرست کرد. شوهرم میگفت تو خانه را برای چه میخواهی، من خانه دارم. من هم برای اینکه دست از سرم بردارد، خانه را دادم و دیگر هیچ چیز نداشتم. من بچههایم را به دندان میکشیدم که بزرگ کنم. شوهرم اعتیاد پیدا کرده بود و مقداری پول به ما میداد که فقط شکم بچهها را سیر کنم. در خانه پدرشوهرم زندگی میکردم و شرایط سخت بود. مدام از شوهرم کتک میخوردم. در همه این سالها یک بار هم نشد که من از دست کارهای شوهرم راحت باشم تا اینکه تصمیم گرفتم روشم را در زندگی عوض کنم. اتفاقی هم در زندگی شوهرم افتاد. اعدام برادرش در سال ۸۶ وضعیت روانی او را بدتر کرد.
گفتید تصمیم گرفتید روشتان را در زندگی عوض کنید. چطور این کار را کردید؟
من تبدیل به زنی افسرده شده بودم. تصمیم گرفتم زندگی خودم و بچههایم را از این وضعیت نجات دهم. دوباره به دانشگاه برگشتم و یک سالی را که از درسم مانده بود، شروع کردم. درخواست کار دادم و با توجه به سابقه خوبی که داشتم، قبول کردند با من به صورت پیمانی کار کنند. همین وضعیت زندگی من را دگرگون کرد. شوهرم از این وضعیت ناراحت بود و مدام به من تهمت میزد و میگفت که تو کارهای خلاف میکنی. از اینکه من درآمد داشتم و در تلاش بودم بچههایم به جایی برسند، ناراحت بود.
بیشتر به سمت مواد رفت و وضعیت روحیاش به هم ریخت. به سمت مواد صنعتی رفت. او مدام به محل کار من میآمد، با رئیسم صحبت میکرد و حرفهای نامربوطی میزد تا من را اخراج کنند. شوهرم میدانست من حاضر نیستم کارم را کنار بگذارم؛ چون بچهها بزرگ شده بودند و من نگران آینده آنها بودم. شوهرم از اینکه زنی شده بودم که روی پای خودم بودم، ناراحت و عصبی میشد و من را بیشتر اذیت میکرد.
بچههای شما بزرگ شدهاند و حالا ۲۷ساله هستند. چرا بعد از بزرگشدن بچهها به طلاق فکر نکردید؟
اتفاقا همین کار را کردم. مدتی قبل از اینکه اینطور توسط شوهرم ناقص شوم، یک روز که از محل کار برگشتم و وارد خانه شدم شروع کرد به تهمتهای ناروا و غیراخلاقی که من روبهروی او ایستادم. حمله کرد و من را کتک زد، به طوری که سر و دندههایم شکست. او قمه داشت و گفت من را میکشد. بلافاصله به اورژانس و ۱۱۰ زنگ زدم و کمک خواستم که آمدند. بعد بچهها آمدند. حال خیلی بدی داشتم. من را به بیمارستان بردند و من در بیمارستان بستری بودم که متوجه شدم شوهرم با وثیقه آزاد شده است؛ درحالیکه شوهرم بعد از اینکه من را زد، وقتی مورد اعتراض علیرضا قرار گرفت، او را هم با قمه دنبال کرده بود که همسایهها و پلیس بچهام را از دست او نجات داده بودند. بعد از ترخیص از بیمارستان به خانه مادرم رفتم و دیگر برنگشتم و دادخواست طلاق دادم و همین شوهرم را عصبانیتر کرد. میگفت حتما ریگی به کفش داری که طلاق میخواهی. چند ماه گذشت و من برنگشتم تا اینکه دخترم کرونا گرفت. شوهرم به بچهها گفته بود من کلید را میگذارم و میروم به مادرتان بگویید برگردد. دخترم حال بدی داشت. باید از او پرستاری میکردم. من به شرطی که شوهرم به خانه نیاید، برگشتم تا دخترم خوب شود. دو ماه از ماجرا گذشت و دخترم خوب شد. من دنبال این بودم که تکلیف خودم را روشن کنم که درگیری اتفاق افتاد.
از روز درگیری بگویید
داشتم باغچه مقابل در خانه را آب میدادم که یکباره شوهرم آمد. گفت برو وسایلم را از خانه بیاور. من میترسیدم. وارد حیاط خانه نمیشدم؛ چون میدانستم اگر بروم پشت سر من میآید. اصرار کرد کفشهایش را بیاورم. بلافاصله پشت سرم وارد حیاط شد در را بست و زانویش را روی گلویم گذاشت و گفت یا میکشمت یا بیا رضایت بده. من هم بهناچار گفتم خواستهات را قبول میکنم. از ترس اینکه بچهها از راه میرسند، فرار کرد. دوباره با ۱۱۰ تماس گرفتم و به پزشکی قانونی هم رفتم. بعد از آن ۲۵ آبان ۹۹ حدود ساعت شش یا هفت شب یکباره شنیدم یکی وارد خانه شد و در حیاط را بست. فهمیدم شوهرم است. به سمت پنجره حیاط رفتم تا فرار کنم. شوهرم به پنجره آشپزخانه میکوبید و میگفت بیا بیرون. قمه دستش بود، من میترسیدم. به پسرم زنگ زدم و کمک خواستم. یکدفعه شیشه را شکست تا وارد خانه شود. من به سمت حیاط فرار کردم که او ضربه اول را به آشیل پایم زد. در کوچه به زمین افتادم، بعد به سرم زد و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم دیدم در بیمارستان هستم. من را با سطح هوشیاری دو به بیمارستان برده بودند.
چه بخشهایی از بدنتان آسیب دیده است؟
یک چشمم را از دست دادم، دستم از مچ قطع شده و یک دستم را هم پیوند زدهاند. دو تا از انگشتها که پیوند زدهاند حرکت ندارد، ۳۰۰ بخیه به سرم خورده و عفونت کرده. جمجمه هم ترک خورده است. پوست سرم را از محل دیگری پیوند کردند و پاهایم هم تا مدتی روی ویلچر بود. توان ایستادن و حرکت نداشتم. الان هم وضعیت خوبی ندارم. در واقع من مرده بودم و با یک معجزه زنده ماندم. پسرم انگشتها و دست من را از خیابان پیدا کرده و به بیمارستان آورده بود که پیوند بزنند؛ اما آنقدر حالم بد بود که حتی نتوانسته بودند من را به اتاق عمل ببرند. من یک دستم را به صورت معجزهآسا به دست آوردم.
فکر میکنید مشکل از کجاست که شما نتوانستید خودتان را با وجود شکایاتی که کردید، نجات دهید؟
من قبلا هم به رئیس قوه قضائیه گفتهام چرا قانون از ما حمایت نمیکند؟ صدها زن مثل من هستند. چرا با مردانی که چنین خشونتی نسبت به خانواده خود دارند، برخوردی نمیشود؟ هر بار که من شکایت کردم، به من گفتند شوهرت است، ما نمیتوانیم دخالت کنیم. چرا قانون هیچ پناهی برای زنانی مثل من نیست؟ تا کی این وضعیت باید ادامه داشته باشد؟ من برای احقاق حق خودم و دخترم و همه زنانی که در وضعیت من هستند، این پرونده را دنبال خواهم کرد. چشمم را کور کرده، دستم قطع شده و من فقط قصاص میخواهم.
منبع: فرارو
برچسب ها: شکنجه جنونآمیز ، یک زن ، شوهر
منبع: ناطقان
کلیدواژه: شکنجه جنون آمیز یک زن شوهر پیوند زده اند شوهرم می گفت بچه هایم قطع شده بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت nateghan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ناطقان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۰۵۵۳۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
یک مصاحبه جذاب با کیلین مورفی درباره فیلم «چیزهای کوچک مانند این»
به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، یکی از مشغولترین چهرههای سال پیش قطعاً کیلین مورفی است، که برای بازی در نقش اصلی فیلم تحسین شده «اوپنهایمر» جایزه اسکار و بفتا را به گلدن گلوب افزود.
بیشتر بخوانید: ماجرای مخفیانه زنان یک روستا که سوژه شداما او پارسال با فیلم «چیزهای کوچک مانند این» که به عنوان افتتاحیه برلیناله انتخاب شد هم حسابی سروصدا کرد. این فیلم ممکن است فیلمی با انفجار بسیار کمتر نسبت به «اوپنهایمر» باشد، اما با اقتباس از کتابی ساخته شده که نامزد جایزه بوکر بود (نوشته کلر کیگان که نویسنده «آرامش» هم است که کمتر از آن تاملبرانگیز نیست و فیلم موفق «دختر» برمبنای آن ساخته شد). در این فیلم مورفی در نقش بیل که کارش حمل و نقل زغال سنگ در دهه ۱۹۸۰ ایرلند و یک پدر فداکار است، بازی میکند. او فعالیتهای آزاردهندهای را در صومعه محلی - به رهبری خواهر مری راهبه وحشتناک (با بازی امیلی واتسون) - کشف میکند.
«چیزهای کوچک مانند این» که توسط مت دیمون و بن افلک در کمپانی «آرتیستز اکوییتی» تهیه و تامین مالی شده، همچنین اولین فیلم از کمپانی جدید مورفی است که در کنار تهیه کننده آلن مالونی راهاندازی کرده و اسمش را «فیلمهای بزرگ» گذاشتهاند.
مصاحبه با کیلین مورفی درباره این فیلم جدید انجام شده است: آیا فرار از هرج و مرج فصل جوایز با چنین فیلمی خوب است؟من به پاسخی که «اوپنهایمر» دریافت میکند، افتخار میکنم و بسیار خوشحالم که از این فیلم تجلیل میشود. اما من «چیزهای کوچک مانند این» را ۶ ماه پس از اتمام «اوپنهایمر» ساختم و نمیشد کاری متفاوتتر از این انجام داد. من واقعاً به این فیلم افتخار میکنم، بنابراین صحبت کردن درباره آن را دوست دارم.
شما در کنار مت دیمون و بن افلک در کمپانی «آرتیستز اکوییتی» آنها این فیلم را تولید کردید. آن رابطه چگونه شکل گرفت؟ پروژه را پیش آنها بردید؟
من کتاب را خوانده بودم و واقعاً حس میکردم میتواند یک فیلم باشد. با دوستم آلن مالونی که ۴ فیلم قبلی را با او کار کردهام، شاید پنج تا، تماس گرفتم و تصمیم گرفتیم این فیلم را با هم تولید کنیم. ما حقوق کتاب را گرفتیم و بعد وقتی در «اوپنهایمر» بودم، سر یک صحنه شبانه در صحرا با مت، وقتی دور هم نشسته بودیم، این را برای او مطرح کردم. او اتفاقاً داشت با آلن مالونی برای یک مستند درباره U۲ کار میکرد، بنابراین همه چیز کاملاً عجیب بود. دیمون و افلک همان زمان در حال راهاندازی استودیوی جدید خود بودند و ما فیلمنامه را برایشان فرستادیم و آنها آن را دوست داشتند. آنها شرکای فوقالعادهای بودند، زیرا واقعاً به ما اجازه دادند فیلمی را بسازیم که میخواستیم بسازیم، که با توجه به اینکه آنها خودشان فیلمساز هستند، جز این انتظار نمیرود
چه چیز کتاب موجب شد فکر کنید میتواند یک فیلم شود؟
در ظاهر داستان بسیار کوچکی است. اما وقتی خواندمش، بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و احساس کردم که در واقع چالش با موضوع بسیار مهمی است و همچنین احساس کردم که یک جور جهانی بودن در آن وجود دارد. در عین حال خیلی جذب این شخصیت شدم که شخصیت ایرلندیای است که برایم شناخته شده است و با آن آشنا بودم. در ظاهر، به نظر میرسد او زندگی کاملاً سادهای دارد، اما آنچه او با آن دست و پنجه نرم میکند و در طول داستان پشت سر میگذارد بسیار پیچیده است. بنابراین فکر کردم اگر اقتباس درستی از کتاب انجام دهیم، میتواند فیلم زیبایی باشد.
امیلی واتسون در نقش یک راهبه نسبتاً بیرحم فوقالعاده ظاهر شده است.
امیلی اولین انتخاب برای خواهر مری بود. من همیشه طرفدار او هستم. او به فیلمنامه پاسخ داد و گفت بله. و بعد از تیم میلانتس که در فصل ۳ «پیکی بلایندرز» با او کار کرده بودم، خواستم آن را کارگردانی کند. او کارگردانی خیره کننده است. او بلژیکی است و من لزوماً نمیخواستم یک فرد ایرلندی آن را کارگردانی کند. احساس کردم حتی اگر ایرلندی نباشد شاید بهتر باشد.
ساخت این فیلم به موفقیت خارقالعاده «دختر آرام»، یکی دیگر از فیلمهای باورنکردنی ایرلندی و همچنین اقتباسی از داستان کلر کیگان، مربوط میشود؟
ما در حین اسکار [۲۰۲۳] در حال تولید بودیم و از موفقیت آن فیلم بسیار خوشحال بودیم زیرا فیلم زیبایی است. دیدن این همه موفقیت در حین فیلمبرداری بسیار خوب بود.
«چیزهای کوچک مثل این» اولین فیلمی است که پس از مدتی در ایرلند فیلمبرداری کردهاید. آیا همین آن را کاملاً خاص کرده است؟
بله، فکر نمیکنم از حدود سال ۲۰۱۰ در کشورم فیلمبرداری کرده باشم. از آن زمان تاکنون تئاتر زیادی در آنجا انجام دادهام، اما فیلمی نساختهام. بنابراین خیلی خوب بود که برگشتم و با گروه دوستانم که در گذشته با آنها در فیلمها کار کردهبودم، کار کردم.
با «اوپنهایمر» و حالا این فیلم، آیا کیلین مورفی جدیدی پس از «پیکی بلایندرز» را تجربه میکنیم؟
نمیدانم فقط دارم کار میکنم. در طول «پیکی بلایندرز» هم کار میکردم. بنابراین، برای من، این فقط کار است. فکر میکنم اگر از هر بازیگری بپرسید، هیچکدام از ما برنامهای در ذهن نداریم، این کاملاً تصادفی است و بستگی به چیزی دارد که سر راهتان قرار میگیرد. گاهی اوقات شما کمی در آن جایگاه تعیین کنندهتری دارید، مثل همین فیلم. چون من تولیدکننده هم بودم کمی متفاوت بود. اما از نظر برنامه پنج ساله، نه من چنین برنامهای ندارم، فقط سعی میکنم کیفیت را بالا نگه دارم.
این اولین پروژه از شرکت تولیدی خودتان «فیلمهای بزرگ» است. تصور میکنم که این نام با توجه به عنوان «چیزهای کوچک مانند این» انتخاب شد.
فکر کردیم اگر آن را «چیزهای کوچک» بنامیم، ممکن است کمی غیر جاهطلبانه باشد.
باید درباره دنبالههای «۲۸ روز بعد» که تازگی خبرش منتشر شده هم بپرسم. آیا جیم پیک برای «۲۸ سال بعد» برمیگردد؟
در این مرحله نمیتوانم چیز بیشتری بگویم. اما من همیشه گفتهام که دوست دارم در فیلم بعدی نقش داشته باشم زیرا آن فیلم همه چیز را برای من تغییر داد و من به آن فیلم و آن بچهها الکس [گارلند] و دنی [بویل] علاقه زیادی دارم. من هیچ وقت فیلمهای خودم را تماشا نمیکنم، به جز آن فیلم. همیشه در حوالی هالووین پخش میشود و در طول همه گیری مردم دایم برای من کلیپ میفرستادند و من آن را به فرزندانم هم نشان دادم. آن فیلم واقعاً هنوز سرپا ایستاده است، باوجود اینکه حدود ۲۳ سال سنش است. بنابراین من واقعاً هیجان زده هستم که گروه را دوباره گرد هم بیاوریم تا یکی دیگر بسازیم.
تماشای عملکرد خودت در بیش از ۲ دهه بعد از فیلم چگونه است؟
آنقدر که پیش بینی میکردم نقدهای زیادی بگیرم نبوده است. اما قطعاً بهتر شدهام زیرا در ۳ فصل آخر «پیکی» بهعنوان مدیر اجرایی کار کردم و درگیر همه آنها شدن از برش و تدوین، و بعدش هم تولید «چیزهای کوچک» یعنی باید فقط تماشا کنی و فقط به دنبال داستانهای تاثیرگذار بعدی بگردی.
شما واقعاً هرگز کسی نبودهاید که فعالانه به دنبال کانون توجه باشید. چگونه با موفقیت فصل جوایز و همه توجهی که به آن میشود کنار آمدید؟
فکر میکنم در این زمینه خیلی بهتر میشوم. دیدن تجلیل از یک فیلم و ارتباطی که با تماشاگران ایجاد کرده و سپس دیدن تجلیل آن توسط همتایان خود در صنعت بسیار جذاب است. بزرگترین امتیاز برای من، معاشرت با همبازیهایم و کریس (نولان) بود و بعد از آن ملاقات با دیگر فیلمسازان، بازیگران و دیگر تهیهکنندگان. چون این کاری است که در نهایت انجام میدهی، در نهایت در اتاقها با این افراد با استعداد هستی و من واقعاً از آن لذت میبرم زیرا معمولاً هرگز دنبال این برنامهها نیستم.
منبع: مهر
انتهای پیام/
کد خبر: 1229760 برچسبها اخبار سینما